کد خبر: ۸۵۳۰
۰۷ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۵:۱۲

گرمای شعر زهرا محدثی‌ در شب سرد زمین

زهرا محدثی‌خراسانی، دارای مدرک کارشناسی‌ارشد زبان و ادبیات‌فارسی و شاعر است، «شهود شرقی»، «از شب سرد زمین» و «شعر آیینی و تاثیر انقلاب اسلامی بر آن» از جمله کتاب‌های اوست.

زهرا محدثی‌خراسانی، متولد‌۱۳۵۳ و دارای مدرک کارشناسی‌ارشد زبان و ادبیات‌فارسی است. او تا به امروز که مربی فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در محله استاد یوسفی است، کارنامه ادبی پرباری داشته است. به‌سراغ یکی از شاعران معروف شهرمان رفتیم که در منطقه ۱۰ و محله استاد یوسفی زندگی می‌کند تا با وی گپ‌وگفتی دوستانه درباره شعر و ادبیات داشته باشیم.

«شهود شرقی»، گزیده غزل شاعران خراسان، اولین کتاب زهرا محدثی است که در سال ۸۴ توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. او گزیده شعر‌های خود را با نام «از شب سرد زمین» در سال‌۸۵ توسط همان انتشارات به چاپ رسانده و کتاب سوم خود را نیز با عنوان «شعر آیینی و تاثیر انقلاب اسلامی بر آن» که پژوهشی ادبی است، در سال‌۸۸ توسط انتشارات مجتمع فرهنگی عاشورا با حمایت وزارت فرهنگ و ارشاد منتشر کرده است.

مسئول گروه شعر دفتر تبلیغات اسلامی خراسان در سال‌های ۸۶ تا ۹۰، مسئول گروه شعر خواهران حوزه هنری خراسان در سال‌های ۸۱ تا ۸۵ و مسئول صفحه ادب و هنر مجله بین‌المللی زائر از فعالیت‌های این بانوی شاعر بوده است.

محدثی همچنین داوری ششمین جشنواره شعر رضوی خراسان، داوری اولین و دومین سوگواره شعر و نثر عاشورایی استان و داوری مسابقات شعر و سرود دانش‌آموزی سازمان آموزش‌وپرورش را تاکنون برعهده داشته است.

رتبه اول جشنواره فرهنگی‌هنری دانشجویی در رشته شعر در سال ۸۱، رتبه اول جشنواره شعر دفاع‌مقدس در سال ۸۸، رتبه اول شعر نماز دانشجویی استان در سال ۸۴، رتبه برگزیده چهار دوره نقد و پژوهش کشوری در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و رتبه برگزیده در بخش پژوهش در ششمین جشنواره شعر فجر، عنوان‌های کسب‌شده زهرا محدثی‌خراسانی است. او همچنین افتخار این را داشته که همرا‌ه‌با دیگر شاعران، دوبار در جلسات شعرخوانی به حضور مقام معظم رهبری نایل شود.  

«مجموعه شعر نوجوان» با موضوع دفاع مقدس، «نسخه‌ای برای جنون» یادنامه شاعر فقید خراسانی، مرحوم ذبیح‌ا... صاحبکار و «صبح گمشده» مجموعه شعر، عنوان سه کتاب در دست انتشار او هستند.

زبان محدثی در مجموعه شعرش که در قالب‌هایی همچون غزل، دوبیتی، رباعی و چهارپاره سروده شده، خراسانی زیبای کهن است و پشتوانه غنی فارسی دری خراسانی را به همراه دارد. این ویژگی را می‌توان در غزل‌های وی به‌خوبی دید.

با اینکه زبان او و فضای شاعرانه‌اش امروزی است و به سبک غزلِ  نوکلاسیک سروده شده، فضای زیبای بومی خراسانی و دغدغه‌های زبانی و اصالت فرهنگی، ناخواسته در تمام شعر‌های وی و در قالب‌های متنوع کتاب گسترش یافته است. فضای گفتگوی ما با این شهروند فرهیخته محله استاد یوسفی به لطافت شعر و شاعری آمیخته شده است.

- اولین جلسات ادبی را که می‌رفتی، به یاد داری؟
هفده‌ساله بودم که شعر‌گفتن را شروع کردم و هم‌زمان‌به جلسات ادبی که در حوزه هنری برگزار می‌شد، پا گذاشتم.

- یعنی شروع دهه ۷۰. اداره جلسات شعر حوزه را آن موقع چه کسی برعهده داشت؟
برادرم مصطفی و البته گاهی هم آقای مجید نظافت‌یزدی و محمدکاظم کاظمی اداره جلسه را برعهده داشتند.  

- چون برادرت، استاد جلسه بود، بچه‌ها در نقد شعرت ملاحظه‌ای به خرج نمی‌داند؟
چرا گاهی این اتفاق می‌افتاد.

- وجود یک برادر شاعر در‌کنارت، چقدر در پیشرفتت تاثیر داشت؟
علاوه‌بر‌اینکه کارهایم را می‌خواند و همیشه نظر می‌داد و راهنمایی‌ام می‌کرد، از من می‌خواست درباره شعر‌های خودش هم نظر بدهم. آن زمان من خیلی صاحب‌نظر نبودم؛ او با این کارش قصد داشت من را تشویق به شعرگفتن کند و به من اهمیت بدهد.

- به‌جز جلسات حوزه هنری، در جلسات دیگری هم شرکت می‌کردی؟
سه‌چهار سال بعدش در جلسات شعر مرحوم «ذبیح‌ا... صاحبکار» که در اداره ارشاد برگزار می‌شد، شرکت می‌کردم. هیچ جلسه‌ای به نظر من تا به امروز به شور، قوت و کیفیت جلسات دهه ۷۰ در مشهد برگزار نشده است.

- نحوه آشنایی شاعران شهر‌های مختلف با یکدیگر، در چند دهه قبل چگونه بود؟
از‌طریق شب‌شعر‌هایی که از‌طرف حوزه‌هنری و اداره ارشاد در شهر‌های دیگر برگزار می‌شد، دعوت می‌شدیم و مثل الان نبود که این همه ابزار ارتباط جمعی وجود داشته باشد. از هم آدرس می‌گرفتیم و بعد ازطریق نامه، شعرهایمان را برای هم پست و نقد می‌کردیم.

- پدر مرحومت نیز ظاهرا اهل شعر و ادبیات بودند؟  
پدرم دبیر ادبیات بود و درس حوزه نیز خوانده بود. شعر می‌گفت و بسیاری از اشعار سعدی را حفظ بود. در فضای خانه همیشه مثنوی را با صدای بلند می‌خواند و ما بچه‌ها لذت می‌بردیم. من این لذت را از دوران کودکی تجربه کردم و فضای لطیف دنیای شعر از کودکی با من همراه شد و بر من تاثیر گذاشت، به‌طوری‌که سرودن شعر از همان زمان، مهم‌ترین دغدغه من شد.

پدرم شعر می‌گفت و بسیاری از اشعار سعدی را حفظ بود. در فضای خانه همیشه مثنوی را با صدای بلند می‌خواند 

- کدام شعرت را بیشتر از همه دوست داری؟
چند تا از اشعارم خیلی گُل کرد و من هم آن‌ها را خیلی دوست دارم. یکی شعر شکیبایی بود که اجرا‌های زیادی از آن داشتم و هرجا خواندم، خیلی از آن استقبال کردند و در صدا‌و‌سیمای سراسری نیز، تبدیل به ترانه شد که حمید غلامعلی آن را خواند.

- چند بیتش را می‌خوانی؟
بتابان آسمان من نگاه آتشینت را/  و روشن کن به لبخندی شب سرد زمینت را/ برای دیدن یک آسمان صاف در پاییز/ شکوفا کن نگاه سبز و باران‌آفرینت را.

- بهترین جایزه‌ای که در مسابقات شعرخوانی گرفته‌ای، مربوط‌به چه مسابقه‌ای و چه بوده؟
سفر حج بود که به‌خاطر منتخب‌شدن در جشنواره شعر دانشجویی نصیبم شد. شعرم درباره حضرت علی (ع) بود و اتفاقا باعث برکات بعدی هم شد.

- چطور؟
سال‌۸۰ که مکه رفتم، وقتی روبه‌روی مسجدالحرام ایستاده بودم، حال و هوای خوبی به من دست داد و همان‌جا شعری جوشید. در آن سفر که با شاعران همراه بودم، در طبقه بالای مسجدالحرام دور هم جمع می‌شدیم و شعر می‌خواندیم. وقتی من شعرم را که درباره حج سروده بودم، آنجا و بعد هم در بعثه رهبری خواندم، خیلی‌ها گریه کردند.

مشهد که آمدیم، آن را برای مسابقه شعر دانشجویی فرستادم و منتخب شد و دوباره برای سال بعد، دعوت به سفر حج شدم که البته با‌وجود اینکه خیلی دوست داشتم این سفر را دوباره تجربه کنم، آن را به یکی از نزدیکانم واگذارکردم که تابه‌حال به این سفر نرفته بود. این شعر هم بعد‌ها در صداوسیمای ملی، تبدیل به ترانه شد.

شما از آن دسته شاعرانی هستید که توفیق شعرخوانی در حضور مقام معظم رهبری نیز نصیبشان شده. درباره این تجربه هم صحبت کنید. هر دوباری که در محضر ایشان حضور یافتید، شعر خواندید؟
نه، فقط بار اول توفیق شعرخوانی داشتم. چون تعداد شاعران زیاد است، برای اینکه تعداد بیشتری از شعرا بتوانند این تجربه را به‌دست بیاورند، به هر نفر، فقط یک‌بار این فرصت داده می‌شود. یادم هست بیش از ۲۰۰ شاعر بودیم که در آن نشست حضور داشتیم و وقتی من شعرم را خواندم، مقام معظم رهبری تشویق کردند و پرسیدند این خانم، اهل کدام شهر هستند.

وقتی نام من را اعلام کردند و گفتند خواهر مصطفی‌محدثی هستم، ایشان گفتند من با پدرشان دوست بوده‌ام. در آن جلسه علاوه‌بر شیرینی دیدار رهبر، من بسیاری از شاعرانی را که در طول یک دهه گذشته، در شهر‌های مختلف دیده بودم، به‌یک‌باره ملاقات کردم و تجربه خیلی خوبی بود.

 

زهرا محدثی‌خراسانی از شاعران به نام کشور است

 

- شعر کوششی هم سروده‌اید؟
نه. شعر‌های من همیشه از حس و حالم نشئت گرفته، اما از مجموع شعرهایم، بین ۱۰ تا ۱۲ مورد آن‌ها را خیلی دوست دارم، چون وقتی آن‌ها را می‌سرودم دلم سمت خدا بود. با خدا دوست بودم و خودم خیلی تحت‌تاثیر آن‌ها قرار گرفتم.

- درهر موقعیتی که قرار بگیرید، می‌توانید شعر بگویید یا باید در شرایط خاصی قرار بگیرید؟
فقط در فضای خلوت و آرام می‌توانم شعر بگویم. حتی اگر در محیط شلوغی قرار بگیرم و حسم برای سرودن یک شعر تازه متاثر شود، باز باید در فضای خلوت قرار بگیرم تا بتوانم آن را بسرایم.  

- آخرین شعری که سرودید، کی بود؟
همین سه هفته پیش بود که برای دخترم کیمیا نوشتم.

- جرقه این شعر از کجا آمد؟
به‌عنوان کارشناس برای یک برنامه ادبی به تهران دعوت شده بودم. آنجا علی‌محمد مودب، شعری را خواند که برای دخترش سروده بود و خیلی من را تحت تاثیر قرارداد؛ به‌طوری‌که وقتی به اتاقم در محل اقامتان آمدم، یک بیت شعر برای کیمیا سرودم و، چون فضای اطرافم شلوغ بود، ادامه آن را گذاشتم برای وقتی که مشهد برگشتیم.

وزن شعر من، همان وزن شعر آقای مودب است. می‌خواهم بگویم گاهی هم پیش می‌آید که شاعر آن‌قدر از شعر شاعر دیگری تاثیر می‌گیرد که با همان وزن، شعری می‌گوید.

- شعر نیمایی هم سروده‌ای؟
قبلا فقط شعر کلاسیک می‌گفتم، اما الان چند سالی است که به سبک نیمایی هم شعر می‌گویم. اتفاقا بعداز تجربه سرودن شعر نیمایی، خیلی از آن خوشم آمد؛ چون یک لحظه در تو بارشی ایجاد می‌کند و آرام و دل‌نشین به پایان می‌رسد. من خیلی راحت این سبک را کار می‌کنم و جا‌های مختلفی هم که کارهایم را خوانده‌ام، استقبال شده و خیلی‌ها گفته‌اند به زبان قیصر نزدیک است.

- بیشتر از کدام شاعران، شعر می‌خوانی؟
از بین شعر‌های کلاسیک، غزل‌های هوشنگ ابتهاج و در شعر‌هایی نیمایی، اشعار قیصر و حسین منزوی را بیشتر می‌خوانم. مواقعی هم هست که شعری را از یک شاعر می‌خوانم که خوشم می‌آید، چون در حال و هوای من شعر گفته، این زمان‌ها دیگر برایم اهمیت ندارد که چه کسی این شعر را گفته.

- شعرهایت را می‌نویسی یا تایپ می‌کنی؟  
هنوز شعرهایم را با ابزار قلم و کاغذ می‌نویسم.

- در فضا‌های مجازی هم صفحه داری؟
به‌جز وبلاگی که از قدیم آن را داشته‌ام، در هیچ فضای مجازی دیگری ورود پیدا نکرده‌ام. نمی‌توانم ارتباط خوبی با این فضا‌ها داشته باشم، همان وبلاگ را هم برادرم مصطفی برایم باز کرد.

- با‌توجه‌به اینکه سال‌هاست در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مشغول به کار هستی، ارتباط با این گروه سنی تاثیری بر روی اشعارت داشته؟
روی شعر‌های نوجوانم که در قالب نیمایی سروده شده، تاثیر داشته.

- چرا تاکنون شعر‌های نوجوانتان را چاپ نکرده‌ای؟
در حال حاضر قصد دارم تعداد این اشعار را بیشتر کنم تا برای چاپ آن‌ها در یک مجموعه، قدرت انتخاب بیشتری داشته باشم.

- همسرت چقدر در ادامه این راه موثر بوده و هست؟
همسرم، مجید کریم‌زاده خودش دبیر ادبیات است و در مسیر شعر و شاعری با من همراه. فقط او برخلاف من که درون‌مایه شعرهایم، بیشتر عاشقانه است و در همین زمینه نیز بیشتر شعر می‌خوانم، به اشعار حماسی و شاهنامه علاقه دارد.

- تابه‌حال در مراسم شعرخوانی، تپق هم زده‎ای؟
گاهی بله. یکی از ویژگی‌هایی که من در شعرخوانی‌هایم دارم و دوستان شاعرم همیشه به‌خاطر آن، با من شوخی و مزاح می‌کنند، این است که حین شعرخواندن، خیلی گلویم را صاف می‌کنم.

- دغدغه این روز‌های زهرا محدثی چیست؟
تمام دغدغه و بهترین دل‌خوشی این روزهایم نشئت‌گرفته از حضور مهربان و بزرگوار همسرم است که کم تجربگی‌های من را تاب می‌آورد و نیز دختر دوست‌داشتنی‌ام «کیمیا» که وجودش، طعم دل‌نشین جهان هستی و مفهوم درک ژرف «سختی توأمان با لذت» را به من می‌چشاند.

او این روز‌ها به من می‌فهماند که مادربودن، چه رسالت سختی است، ولی اگر از پسِ آن بربیایی، دوست‌داشتنی است و من چقدر این تضاد دل‌نشین را دوست‌دارم و سرانجام پسر عزیزم «کیومرث» که با نزدیک‌شدن گام‌هایش به دنیای هفت‌سالگی، من را به حال‌وهوای ناب هفت‌سالگی خودم می‌برد و من چقدر منتظر فرارسیدن اول مهرماه ۹۴ هستم تا او را با پدرش تا مدرسه همراهی کنم.

خلاصه اینکه این سه پدیده، این روز‌های من را حسابی آفتابی کرده‌اند و مهم‌ترین دغدغه و دل‌خوشی بی‌حدواندازه من شده‌اند و این همان چیزی است که همیشه در شعر به جستجوی آن برمی‌خاستم.

- پایان حرف‌های شعرگونه بانوی شاعر خراسانی؟
از خدا می‌خواهم دل همه بندگانش را بیشتر به یکدیگر پیوند دهد و اگر هم نامهربانی هست، طعم گوارای مهرورزی را به او بچشاند. آرزویم رفع کدورت‌هاست و از آن بی‌نیاز مطلق می‌خواهم دلم هرگز و هیچ‌گاه با پلیدی و کدورت آشتی و پیوند نیابد؛ مگر رمز خلقت انسان، چیزی جز تعامل مهرمندانه او با دیگر انسان هاست تا بدین‌ترتیب به ارجمندی ذات پروردگار، پی‌برد.

سرانجام آرزومندم تا قلب و جانم، به خانواده و همسر و فرزندانم، مهربان و متعهد باقی بماند. برایم دعا کنید که این‌چنین شوم. اصلا بیایید دعا کنیم همه ما این‌چنین شویم تا دنیا آسمانی شود، تا دنیا بی‌دریغ به ما بخندد، تا باد چنین بادا.

 

زهرا محدثی‌خراسانی از شاعران به نام کشور است

 

- آخرین سروده محدثی که آن را به دخترش کیمیا تقدیم کرده است:
با نگاه تو، جهان روشن و زیبا شده است
صبح این خانه پر از شوق تماشا شده است
خلقت چشم تو آیات خداوندی بود
اینچنین است که چشم تو فریبا شده است
تو نبودی و جهان سخت‌ترین حادثه بود
تو رسیدی و جهان یکسره رویا شده است
تو نبودی و جهان بود و عطشناکی و داغ
تو رسیدی و جهان آب گوارا شده است
آسمان پاکی دنیای تو را می‌جوید
آسمان محو تماشا و تمنا شده است
دخترم، آینه روشن دیدار خدا!
جلوه عشق ازل در تو شکوفا شده است
کیمیایی تو در این هستی پررنگ و ریا
با تو شی بی‌شائبه معنا شده است

- بخشی از شعر محدثی با عنوان «لبیک» که در سفر حج سروده و در جشنواره شعر دانشجویی منتخب شده و در صداوسیمای ملی نیز، از آن ترانه‌ای ساخته شده است:
از غروبی غریب آمده‌ام
به امید شکفتن فردا
زائری تشنه‌ام که آمده‌ام
به تمنای جوشش دریا
آمدم تا که مرهمم باشد
چشمه‌سار زلال زمزم تو
زیر باران ناودان طلا
بشکفد گونه‌هایم از غم تو...

- نمونه‌ای از شعر نیمایی بانوی شاعر مطرح خراسانی:
هیچ‌گاه/ قدر آه/ فرصتی برای با تو بودنم نبود/ بین شعر‌های من/ فرصت تو را سرودنم نبود/ آی شادی همیشه درگذر/ آی اشتیاق دربدر/ مثل تو سال‌هاست/ خسته از جدال نابرابرم/ مثل تو/ غم که می‌رسد/ در مقابلش همیشه کم‌می‌آورم


* این گزارش چهارشنبه، ۲۵ شهریور ۹۴ در شماره ۱۶۴ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44